معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

معین تب کرده 23/10/92

الهی من قربون چشمهای مظلومت بشم . از شنبه تک تک سرفه می کردی دیروز 1 دفعه تب کردی و استفراغ کردی ساعت 4 بردمت پیش دکتر امامزادگان تبت تا 38.5 رفته بود بالا  معاینه کرد گفت هر 6 ساعت استامینیوفن بدم اگه پایین نیومد ایبوپروفن بدم شب موندیم خونه آناجونی تا صبح گریه کردی الهی من قربونت برم که نه خودت خوابیدی نه گذاشتی ما بخوابیم .  دکتر گفت آنتی بیوتیک ندم اگه خدایی نکرده تب پایین نیود از فردا یعنی چهارشنبه شروع کنم به آنتی بیوتیک دادن . انشااله که زود زود خوب میشی . خدایا خودت مواظب این دردانه من باش . الهی آمین عکس دیشب و الان ندارم فردا میگذارم . ...
24 دی 1392

پایان 10 ماهگی ورود به 11 ماهگی

        مبارک باشه 10 ماهه شدنت ، زیبای من     ١٠ ماهه که مادر ت شدم! ١٠ ماهه هر شب، به تو نگـــاه کردم و چشمام رو بستم. ١0 ماهه به محــض بیدار شدنم تو بودی، جلوی چشـــــمام. ١0 ماهه شدم تو، و کمتر خودم! ١0 ماهه که عاشقی کردم با تو. ١٠ ماه بوسیدمت، بوییدمت، دیـــــدمت! مدهوش تو شدم.  خدایا ممنون بابت این 10 ماه هدیه ی بی نظیر، 10 ماهه ی شیرینم. دوست ت دارم، تا ته ته دنیا     ...
24 دی 1392

آخرین روزهای 9 ماهگی

سلام عشق کوچولوی من. قربونت برم من میخوام یکم از این روزهای آخر 9 ماهگی بگم که چقدرررررررررر نق می زنی تا چیزی رو که می خوای ازت بگیرم داد می زنی از صدا خودت خوشت می یاد با آهنگ های کودکانه شروع می کنی تو عالم خودت به خودن . تقریبا 2 ماهه که هر چند ساعت یک بار باید سی دی آهنگ کودکانه که المان داده بود بزاریم تا نگاه و کنی و از جلوی تلویزیون تکون نخوری .موقع غذا خوردن اگه همراه با اون آهنگ ها باشه خیلی خیلی راحتر می خوری . قربونت برم من که محو تماشا می شی متوجه نمیشی داری غذا می خوری . تا می گم معین آهو بگذاریم برمیگردی به تلویزیون نگاه می کنی قربون این پسر باهوشم .  تا میرم تو آشپزخونه با نق زدن راه میوفتی مامام...
21 دی 1392

تولد آیسان جون

پنج شنبه شب خاله معصوم برای شام همه فامیل و دعوت کرده برای تولد آیسان جون . من و معین باهم رفتیم بابا رضا نبود  خیلی خوش گذشت رونی کوچولو گیر داده بود شما باهاش عکس بگیری که نشد همش فرار کردی . قربونت برم من شیطون کوچولو معین آماده رفتن تو بغل دایی جون . اینجا خوابت لالا داشتی هرکاری کردم بخندی نشد میخواستی بخوابی پستونک و محکم گرفته بودی ول کن نبودی الهی من قربون هر دوتون بشم   معین خان در حال آواز خوندن   معین جون با کلاه تولد   معین و رهام کوچولو بغل دایی امین   ...
21 دی 1392

شال و کلاه معین

این چند تا عکس از شب یلدا جا مونده  مامان زهرا زحمت این شال و کلاه خوشگل و برات کشیده با 1 کفش خیلی خیلی خوشگل دستش درد نکنه همیشه شرمندمون میکنه کفش و برای تولد سحر برات بافده بود که 6 دی ماه رفتیم خونشون .     ...
21 دی 1392

معین و چکاپ دکتر امامزادگان 3/10/92

عشق مامانی چند روزه نتونستم وب شما آپ کنم شرمنده  دوشنبه نصب شب با گریه شدید بیدار شدی که صبح روز سه شنبه بازم شما شدید بالاآوردی ، شد  3 بار    صبح زنگ زدم مطب دکتر برای ساعت 4:30 با اصرار شدید وقت گرفتم که با بابارضا رفتیم . دکتر معاینه کرد گفت چیز مهمی نیست خدا رو شکر وضعیتت نرمال بود . ولی 1 شربت برات نوشت گفت اگه بازم استفراغ شدید کرد این شربت و بدین. از روز سه شنبه عکسی ندارم ولی شیطنتهای روز اربعین و میگذارم تا ببینی چی کار کردی ؟   شیطون پسرم در حال بالارفتن از مبل  . دنبال 1 چیز میگردی بزاری  زیر پاهات بری بالای مبل   ...
15 دی 1392

یلدای 92 با معین جونم

همه لحظه های پایانی پاییزت پر از خش خش آرزوهای قشنگ یلدا مبارک زیبایی شب یلدایتان به رنگ آمیزی پاییز و طراوت بهاران به 100 یلدا الهی زنده باشی ، انار و سیب و انگور خورده باشی ، اگر یلدای دیگر من نباشم ، تو باشی و تو باشی و تو باشی   گل پسر مامان الهی من دورت بگردم این لباسهای شیک و خیلی زیبا رو آناجون خوشگلت برات بافته دستش درد نکنه الهی قربون این مامان مهربونم برم همیشه شرمنده مامانی هستیم . همه زحمتهای مارو اون میکشه . دیشب شام خونه آناجون بودیم بعد از شام رفتیم خونه مادر جون . بابا رضا شیفت بود تا اومد شام خوردیم چند تا عکس با شما هندونه کوچمولو...
1 دی 1392
1